شهسوار- اندیکا
شهسوار من که مه آینه دار روی اوست تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است (حافظ)
در باورهای دینی مردمان روشن ضمیر، برخی خواب ها الهام از جانب خدای تعالی بر بنده مومن است، که او را از خیر و شر که به او خواهد رسید آگاهی دهد، پیش از آنکه خیر و شر به او رسد.
«در حدیثی از پیامبر اکرم آمده است: بعد از وفات من وحی از زمین منقطع میشود ولی مبشرات منقطع نگردد. یکی از اصحاب رسول خدا فرمودند مبشرات یعنی چه؟ پیامبر فرمودند خوابهای پسندیده بوده که انسانهای صالح ببینند و یا کسی از برای او ببیند.»
در قسمت غربی شهرستان اندیکا در دامنه «کوه شو» درجنوب شهر آبژدان، روستائی است بنام «امیرالمومنین» یا «شهسوار» دارای 25 خانوار با جمعیتی حدود 120 نفر . این روستا در 30 کیلومتری شرق مسجدسلیمان واقع گردیده و بیشتر ساکنین آن به شغل دامداری و کشاورزی مشغول هستند. بالای روستاامیر المومنین مملو از در ختان بلوط کلخنگ و بنه است به همین لحاظ بهاری دل انگیز سر سبز و پر طراوت دارد.
بنقل از معمرین،حدود پانصد سال پیش که در تعدادی از آبادیهای سرزمین اندیکا،طوایف چهار لنگ سکنی داشتند. در دامنه کوه شو دو زیارتگاه یکی بنام «شهسوار» و دیگری بنام خنگ سوار» با فاصله ای به طول سه کیلو متر از یکدیگر وجود داشت که مردم به زیارت قبور آنها می رفتند. گرچه امام علی (ع) در زمان حیات خود به ایران سفر نکرده است. اما « در مناطق بختیاری و نواحی جنوبی ایران چند زیارتگاه به نام شهسوار ، خنگ سوار و امیرالمومنین وجود دارد. به عنوان مثال:
1)زیارتگاه شهسوار در حومه شرقی ایذه که یک قبرستان قدیمی نیز در کنار آن قرار دارد و زیارتگاه امیرالمومنین در روستای چلکی در سه کیلومتری ایذه - امیر المو منین شیخ علی یار واقع در قریه آب حمام تاچکر و امیر المومنین شیخ حاتم متولی یکمه بخش مرکزی مسجد سلیمان
2)زیارتگاه «خنگ سوار» واقع در نزدیکی روستای بارونگرد در کنار جاده ایذه به باغملک
3)زیارتگاه «کل بور سوار» در دامنههای کوه منگشت،
4) در شهرستانهای فراشبندخوشاب فارس و در کازرون، بخش جره و بالاده، بقعهای به نام سيد محمد معروف به خنگ سوار قرار دارد که چون در منطقهاي معروف به خنگسوار واقع شده به خنگسوار شهرت يافته اند- زیاتگاه امیر المو منین در حومه دزفول....
گویند خنگ سوار در نام «میرسید حسین خنگ سوار مشهدی» حاکم شیعه مدهب اجمیر هندوستان بود که از ارادتمندان خواجه معین الدین چشتی سجزی اجمیری(متوفی 633) از اکابر مشایخ صوفیه و پیشوای طریقت چشتیه در شبه قاره هند بود. اما به نظر می رسد واژه خنگ سوار ، شهسوار و امیرالمومنین به عنوان صفت و به صورت لقب آمده است و از این زیارتگاهها به عنوان قدمگاه و محل عبور یک شخصیت دینی یاد شده است. بر طبق باور اهالی شهرستانهای ایذه و باغملک خنگ سوار و کل بورسوار با شخصیت امامزاده عبدالله (شاه منگشت)- مدفون در کوه منگشت- یا ممکن است شخصیتی پرهیزگار بوده باشد که در یک جنگ و گریز با دشمنان خود در چند نقطه ظاهر شده و به استراحت پرداخته است . اهالی در محل سکونت و عبادتگاه وی ،یادمانهای ساخته و برای آن احترام زیادی قایل هستند..
معنای خُنگ سوار
در زبان و ادبیات فارسی خنگ در معنای اسب ابلق، سیاه و سفید یا اسبی که پیشانی و دست و پای او سفید رنگ است آمده است. و همانگونه که اعراب (الغرالمحجلین)گویند. همچنین اسب کبود که سفیدی آن بیشتر از سیاهی میباشد ،خنگ گفته میشود. چنانکه فردوسى پیرامون داستان اردشير که آن را از «كارنامه اردشير» مىگيرد كه می فرماید:
همى بر گذشتند پويان به راه يكى باره خنگ و ديگر سياه
فردوسی در ماجرای کشته شدن یزدگرد دوم به دست اسب آبی که باید فرشته سروش باشد ، در دریای شهد ، میگوید وقتی اسب از دریا بیرون آمد و بر یزدگرد آشکار میشود ، شبانان از گرفتن او ناتوان هستند اما یزدگرد با زین و لگام نزد او میرود. اسب رام شده و شاه بر او لگام مینهد اما همین که میخواهد تنگ بر او بندد، ناگهان اسب هردو پاى به سرش زد. یزدگرد بیفتاد و بمرد. اسب نیز زین و لگام بینداخت. تاخت آورد و ناپدید گردید.
ز دریا برآمد یکى اسب خُنگ سرین گرد چون گور و کوتاه لنگ
همچنین خنگ نام یک نوع اسب و یا به اسب تندرو نیز گفته میشود چنانکه در کتاب معروف«چهارمقاله» آمدهاست امیر نصربن احمد سامانى با شنیدن شعر معروف رودکی « بوى جوى مولیان آید همى / یاد یار مهربان آید همى» از بادغیس دلگیر شده و « امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرود آمد و بى موزه پاى در رکاب خنگ نوبتى آورد و رو به بخارا نهاد.....»
معنای شهسوار
در «لغت نامه دهخدا» شهسوار مخفف شاه سوار و به معنای سوارکار دلاور و پهلوان آمده است.هنگامی که در ارتباط با یک مکان مقدس و زیارتگاه بیایید منظور شخصیت دینی است که در هیبت یک سوارکار ورزیده دیده شده است.در مناطق بختیاری شهسوار بطور خاص اشاره به امیرمومنان حضرت علی(ع) دارد اما به عنوان لقب برخی از امامزادگان و سادات بزرگ نیز آمده است.
شهسواراندیکا
چنانکه گفته شد،خنگ سوار و شهسوار در بین مردمان بختیاری اشاره به شخصیتهائی دارد که در هیبت یک سوارکار ورزیده و دلاور دیده شده اند. که بیشتر اشاره به حضرت علی(ع) دارد. چنانکه در داستان فلسفه بنای زیارتگاه شهسوار اندیکا آمده است
زیارتگاه شهسوار از دوران بسیار کهن و یا حتی ممکن است قبل از اسلام زیارتگاه و محلی و معبد برای عبادت و پرستش خدای متعال بود است. یا به احتمال قوی در دوره اسلامی مسجدی در این مکان احداث گردید یا مدفن یک شخصیت مذهبی یا اجساد چند جنگجوی مسلمان و شیعه در این مکان به خاک سپرده شده باشد به همین دلیل همواره مورد احترام مردمان بوده است.
بعد از خارج شدن طوایف چهارلنگ از اندیکا و جایگزین شدن طایفه مدملیل و راکی ها، ساختمان قدیمی شهسوار به تدریج رو به ویرانی نهاده به تلی از خاک مبدل گردید. با سکونت یافتن تعدادی خانوار از طوایف گندلی کیارسی و غیره در منطقه آبژدان مدملیل،بخشی از زمینهای زراعی از مالکان اصلی خریداری شده و بافت جمعیتی منطقه تاحدودی تغییر کرد. در فاصله سالهای1334تا 1340شمسی، عمارتی بزرگ با گنبدی مخروطی شکل با معماری اسلامی بنام (امیر المومنین) توسط شیخ هیکل و با کمک برخی از اهالی منطقه و بستگان ایشان و حتی افراد غیر بومی بنا گردید. از این به بعد بود که همه ساله در تمام فصول خصوصاً در فصل بهار مردم زیادی از گوشه و کنار سرزمین بختیاری به زیارت شهسوار نائل میشوند. و شیخ جهت تبرک نوار سبز رنگی از جنس پاچه به زائران حرم شهسوار هدیه میداد. در زمان بنای ساختمان تعدادی سنگ کوچک و مدور پیدا شد که عوام اندیکا این سنگها را نشانه اعجاز میداستند و لمس کردن هرکدام تعریف و نیتی خواص داشت. شاید این سنگها ترکیبی از باورهای ادیان قبل از اسلام باشد که سینه به سینه نقل شده بود. در ظلع شرقی داخل امام زاده یک قبر بزرگ و برجسته که احتمال میرود قبور یکی از شهدا و یا یکی از معابد دوران ایلامی باشد، قرار داشت که در حال حاضر بدلیل نامعلومی اثری از آن باقی نمانده است.
بعضی میگویند در سال 1334 شمسی به هنگام خاک برداری در این مکان چهار بنا بصورت مجزا پدیدار گشت که با مصالح تخته سنگ ، قلوه سنگ ،و ملات سنگ ساروچ و گچ کوره ساخته شده بودند و به وسیله دو راهرو به یکدیگر متصل میشدند. در کنار این مجموعه تاریخی از عهد کهن یک حلقه چاه عمیق و یک تونل زیر زمینی و جود داشت که متاسفانه امروزه بجز ویرانه چیزی باقی نمانده است.
برخی میگویند، بقایای بنایی دیگری در انتهای ضلع شرقی«کوه شو» وجود داشت که همه ساله ایرانیان در یک روزی مشخص با نشاندن سنگی بزرگ در آن محل خلیفه دوم را جمره میکردند. به نظر میرسد این مراسم به علت موالی خواندن ایرانیان از سوی اعراب و برتری جوئی و سلطه طلبی عربی و تنفر ایرانیان از اعمال تازیان اشغالگر بوده باشد و یا ممکن است به علت ستمی که خلیفه دوم به جانشین رسول خدا (ص)روا داشته است و شاید هم هر دو مورد صادق باشد.
به گفته بزرگترها، این عبادتگاه مذهبی در مقاطع مختلف از تاریخ سرزمین اندیکا معبد موحدین و خانه حاجت مندان و محل ستایش پروردگار و محل راز و نیاز بندگان صالح با خداوند تبارک و تعالی بوده است. تا در کشاکش دهر تشنگان حقیقت را با معبود خود آشنا و دلهای زنگار گرفته را با آب معرفت فرزانگان و اهلبیت (ع) شستشو و آینه دل هرخسته دلی را جلا ببخشد...
این مکان مذهبی در سال 1389-1391 به همت فرزندان مرحوم خدا مراد حاتمی قندعلی و به دست با کفایت آنها و به سرپرستی یکی از فرزندانش بنام«شاپور حاتمی» که به شغل دبیری مشغول است بطور کامل تخریب، خاک برداری و باز سازی گردید. بطوریکه دارای صحن و ضریح و گلدسته و گنبد طلائی است.
شیخ هیکل کیست؟
در احوالات «شیخ هیکل» رضوان الله تعالی باید گفت وی مردی صادق، خوش خلق با ظاهری محجوب بود. در بین مردم به نیکوکاری و ساده زیستی شهرت داشت. او در عین حالی که قدم در هیچ مکتب خانهای نگذاشته بود و هیچ خط هم ننوشت با تحمل رنجها ، مرارتها ی زیادی توانست حتی المقدور با خودسازی و مجاهدت به قلعههایی از معرفت دست یابد و همچون مشعل فروزانی چراغ راه جامعه ایلیاتی منظقه آبزدان در مسیر سعادت و هم زیستی مسالمت باشد. شیخ هیکل فرزند بندر متولد سال 1300/ش از تیره ورناصری از طایفه گندلی بود که در 24بهمن ماه سال 1369 دارفانی را وداع گفت و در جوار زیارتگاه شهسوار(امیرالمومنین) به خاک سپرده شد.
شیخ هیکل انسان خداترس و باتقوا بود که بر اثر حوادثی که در زندگیاش رخ داد حالات درونی وی دگرگون گردید تا جایی که برخی میگفتند او دارای چشم برزخی بود. از او داستانها و پیشگوییهای زیادی نقل کردهاند مانند: پیشگوئی از قوع انقلاب و سر نگونی تاج و تخت ایران، وقوع جنگ تحمیلی، آمدن سیدی از خراسان و حکومت چهل ساله او ،بعد از ان دگرگونی های دهشت ناک بعدی و شخم زدن نیمی از جهان و بعد امن و امان، ...... سفید پوش شدن «کوه شو» از برف زمستانی و........ برایم نقل کرد ......یکی از معبران محلی گوید: شیخ بیشتر از عجایب خواب و از خیر و شر آن که ممکن بود دامن بنده مومنی را بگیرد با بیانی ساده آگاهی میداد. او می گفت کسانی که داستان حضرت موسی و شبان را بخاطر داشتند هیچگاه بر تکلم های ساده و بی آلایش شیخ خورده نمی گرفتند. یکی از رخدادهای مهم زندگی شیخ ، ماجرای فوت و زنده شدن وی در سال 1325 خورشیدی است که سعی میکنیم برگردان آنرا از زبان خودش بازگو کنیم.
شیخ که با لهجه لری بختیاری سخن میگفت در رابطه با این واقعه عجیب چنین نقل کرد: در ایام جوانی دچار بیماری شدم. روز و شب در تب میسوختم. بعد از یک ماه جان به جان آفرین تسلیم کردم ، فصل زمستان بود، میگفتند هوا خیلی سرد و طوفانی بود. بارندگی به شدت ادامه داشت ،اقوام و بستگان جمع شدند. آن موقع به دلیل بارندگی شدیدی که در جریان بود یک شب جنازه من در خانه بود. بعداز ظهر روز دوم که هوا مساعد شد مرا در نزدیکی قبرستان بردند. در موقع جابجائی و درحین شستن و کفن کردن یک دفعه عدسه ای زدم به اذن خداوند تبارک و تعالی زندگی دوباره پیدا کردم و از جا بلند شدم. مردمی که برای تشییع جنازه آمده بودند بادیدن این صحنه پا به فرار گذاشتند و هرکس به طرفی فرار کرد. بعداً کم کم نزدیک آمدند و با سلام و صلوات ما را به منزل بردند. مردم خیلی متحیر بودند سوالهای بسیاری کردند و من آنچه که در عالم پس از مرگ دیده بودم بازگو کردم، از عالم برزخ گفتم و از سفر آخرت. در این مدتی که از این دنیا فارغ شده بودم یک ملک همه وقت همراه بنده بود جاهای مختلفی را در سرای آخرت نشانم داد. در عالم برزخ آنهائی که قبل از ما مرده بودند همه را دیدم ، فامیل دوست و هرکسی را که میشناختم .آنها به فراخور اعمال نیک و بد خود ، جایگاه خوب یا بدی داشتند، عجیب تر اینکه آدمهائی را دیدم که هنوز نمرده بودند و هم اکنون هم در بین ما زندگی میکنند. بعضی از آنها جایگاه بسیار بدی داشتند که از ذکر نام آنها و بیشتر معذورم. وی در ادامه گفت: بعد از گشت وگذار به محلی رسیدم. از وحشت و خستگی خوابم برد در عالم خواب قاصدی از جانب حضرت علی (ع) آمد و به من گفت: خدای سبحان به شما زندگی دوباره داده است.
شیخ میگوید: بعد از این واقعه بود که در کنار شغل دامداری و کشاورزی به تبلیغ دین و اخلاق پرداختم و گاهاً خوابهای گوناگونی میدیدم. اشخاصی دیگری از اهالی بنامهای «مندنی» و «گچی» هم در عالم خواب مبشراتی دیده بودند اما مردم به این گونه مسائل اعتقادی نداشتند. سالها گذشت (1334)یک روز سرد زمستانی پائین آبادی در حالی که یک کوردین نمدی بر تن داشتم و مراقب احشام بودم ناگاه در گرمای کوردین خوابم برد در عالم خواب مکاشفهای برایم پیش آمد و کسی با من راجع به امیرالمومنین سخن گفت. مدتی بعد باز در همان محل به خواب فرو رفتم دیدم یک نفر شتابان که قاصدی بود به طرف من میآید. گفت چه نشسته اید برخیز گه حضرت علی(ع) با جماعتی اینجا هستند. از دور نگاه کردم دیدم امام (ع) سوار بر دلدل است. آن قاصد گفت: امام به شما میفرمایند در همین محل برای من و آزادگان مسجدی بنا نمائید تا محل عبادت و زیارتگاه مومنین گردد. به سختی گفتم ما مردم فقیری هستیم فرمود مخارج آن داخل همین ملک است.
شیخ گفت: من از فاصله دور امام را دیدم که که دستاری بر سر و عبائی بر دوش و پارچه ای سبز بر کمر داشت.در آن وقت، دیگر زبانم بکلی بند آمده بود. اما قبل از رفتن امام (ع) یک دفعه دلدل دو دست خود را بالا برد و موقع بر گشتن به زمین سم یکی از دستهایش بر سنگ بزرگی که در جلو اسب بود برخورد میکند بطوری که جرقه سم اسب را از فاصله بیست متری دیدم وقتی از خواب بیدار شدم. کمی به اطراف نگاه کردم.بعد به طرف جایگاهی که امام قرار داشت رفتم و با حیرت جای سم اسب که در سنگ فرو رفته بود تازه و بطور وضوح یافتم. مردم را از این واقعه آگاه کردم، مردم روستا جمع شدند در این مکان نماز بجای آوردیم. این سنگ تاریخی که جای سم دلدل است از برای نشانه و صداقت در گفتار هنوز در جلو ساختمان امامزاده قرار دارد.............. ! شیخ در آخر گفتگو با سپاس از خدای متعال و ذکر صلوات بر محمد و آل محمد، با لهجه لری مهربانانه به من گفت: زیارت قبول پسر ملا چراغعلی و مرا قسم میداد به شیر مادر «شیر دات» بیا ئید برویم منزل برای نهار، گفتم تشکر شیخ، از طرف جهاد سازندگی در ماموریت هستم باید بروم ان شا ا... وقت دیگر گفت : خدا نگهدار «رودم» دست علی به همرات.....
نقل خاطره ای دیگر - در بهار سال 1366همراه آقای شیخ داود بلدی بعد از زیارت حرم شهسوار به منزل شیخ رفتیم و یک پارچه عمامه و یک عبا تبرکی نفیس که از مشهد مقدس برایش هدیه آورده بودیم به ایشان تقدیم کردیم شیخ خیلی خوشحال شد. زرمندگان جنگ و سربازان وطن را دعا میکرد و مژده داد بزودی جنگ پایان مییابد. در آن زمان بنده مسئول شوراهای روستائی و عشایری اندیکا بودم چون شیخ را صادق یافتم از شورای محل خواستم مراقب باشند در همه حال شیخ را محترم بدارند.
واقعیت این است که برخی از زیارتگاهها شناسنامه دار در بین بختیاریهااز محبوبیت بر خوردارند تا جائی که برآوردن حاجت، رفع گرفتاری و حل و فصل اختلافات، به این مکانهای مذهبی متوسل میشوند،در بختیاری سوگند به امامزادها فصل ختام بسیاری از دعاوی رفع اتهامات و اختلافات محسوب می شد که امروزه بسیار کم رنگ شده است........ شاد باشید
___________________
منابع:
تفسیر خواب- شیخ ابوالفضل تفسایی
شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی
کتاب معروف چهار مقاله
بهار انوار علامه مجلسی
یاداشتهای حسین چراغیان بختیاری 1367/ خورشیدی
زیارتگاه امیرالمومنین- حرم شهسوار- در حال باز سازی1391- خورشیدی
نظرات شما عزیزان: